نظرات شما عزیزان:
هر که گناهی کند، آن گناه را به زیان خود کرده است. نساء / 111
اول که این آیه را خواندم معنیاش را نفهمیدم. به خودم گفتم آخر چطور میشود، آدم وقتی کسی را میکشد خودش را کشته باشد، یا وقتی بدگویی کسی را میکند، بدگویی خودش را کرده باشد، یا وقتی نفرین میکند. گریبان خودش را بگیرد؟
مادربزرگ میگوید: این دنیا مثل کوه است. هر کاری که میکنیم مثل صدا به طرف خودمان برمیگردد.
راستی چقدر بد است. همه بدجنسیها، همه خرابکاریها و زیرآب زدنها، همه نفرینها و حرفهای بد و دروغهای کوچک و بزرگ، میچرخد و میچرخد و آخر نصیب خودمان میشود. خندهدار است. ما فکر میکنیم دیگران را اذیت میکنیم؛ اما در حقیقت خودمان را اذیت کردهایم.
حالا میفهمم که چرا وقتی حضرت آدم و حوا به حرف خدا گوش ندادند و میوه ممنوع را خوردند، رو به خدا کردند و گفتند:«خدایا ما را ببخش، ما به خودمان ظلم کردیم.» درست است خدا! ما بیشتر از هر کس به خودمان ظلم میکنیم. دلم برای خودم میسوزد؛ برای خودم که این همه از دست من عذاب میکشد.
مولانا میگوید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا.....سوی ما آید نداها را صدا
اول که این آیه را خواندم معنیاش را نفهمیدم. به خودم گفتم آخر چطور میشود، آدم وقتی کسی را میکشد خودش را کشته باشد، یا وقتی بدگویی کسی را میکند، بدگویی خودش را کرده باشد، یا وقتی نفرین میکند. گریبان خودش را بگیرد؟
مادربزرگ میگوید: این دنیا مثل کوه است. هر کاری که میکنیم مثل صدا به طرف خودمان برمیگردد.
راستی چقدر بد است. همه بدجنسیها، همه خرابکاریها و زیرآب زدنها، همه نفرینها و حرفهای بد و دروغهای کوچک و بزرگ، میچرخد و میچرخد و آخر نصیب خودمان میشود. خندهدار است. ما فکر میکنیم دیگران را اذیت میکنیم؛ اما در حقیقت خودمان را اذیت کردهایم.
حالا میفهمم که چرا وقتی حضرت آدم و حوا به حرف خدا گوش ندادند و میوه ممنوع را خوردند، رو به خدا کردند و گفتند:«خدایا ما را ببخش، ما به خودمان ظلم کردیم.» درست است خدا! ما بیشتر از هر کس به خودمان ظلم میکنیم. دلم برای خودم میسوزد؛ برای خودم که این همه از دست من عذاب میکشد.
مولانا میگوید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا.....سوی ما آید نداها را صدا
روزي مردي خواب عجيبي ديد.
ديد كه رفته پيش فرشته ها و به كارهاي انها نگاه مي كند .
هنگام ورود دسته ي بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند وتند تند نامه هايي را كه توسط پيكها از زمين مي رسند باز مي كنند و انها را داخل جعبه هايي مي گذارند.
مرد از فرشته اي پرسيد: شما داريد چكار مي كنيد؟
فرشته در حالي كه داشت نامه اي را باز مي كرد گفت : اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم را از خداوند تحويل مي گيريم .
مرد كمي جلوتر رفت . باز دسته ي بزرگي از فرشتگان را ديد كه كاغذ هايي را داخل پاكت مي كنند و انها را توسط پيكهايي به زمين مي فرستند .
مرد پرسيد :شماها چكار مي كنيد ؟
يكي از فرشتگان با عجله گفت : اينجا بخش ارسال است ما الطاف و رحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم .
مرد كمي جلوتر رفت ويك فرشته را ديد كه بيكار نشسته .
مرد با تعجب از فرشته پرسيد : شما اينجا چه مي كنيد وچرا بيكاريد؟
فرشته جواب داد : اينجا بخش تصديق جواب است . مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده بايد جواب بفرستند ولي عده ي بسيار كمي جواب مي دهند .
مرد از فرشته پرسيد :مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسيار ساده فقط كافيست بگويند:خدايا شكر
ديد كه رفته پيش فرشته ها و به كارهاي انها نگاه مي كند .
هنگام ورود دسته ي بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند وتند تند نامه هايي را كه توسط پيكها از زمين مي رسند باز مي كنند و انها را داخل جعبه هايي مي گذارند.
مرد از فرشته اي پرسيد: شما داريد چكار مي كنيد؟
فرشته در حالي كه داشت نامه اي را باز مي كرد گفت : اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم را از خداوند تحويل مي گيريم .
مرد كمي جلوتر رفت . باز دسته ي بزرگي از فرشتگان را ديد كه كاغذ هايي را داخل پاكت مي كنند و انها را توسط پيكهايي به زمين مي فرستند .
مرد پرسيد :شماها چكار مي كنيد ؟
يكي از فرشتگان با عجله گفت : اينجا بخش ارسال است ما الطاف و رحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم .
مرد كمي جلوتر رفت ويك فرشته را ديد كه بيكار نشسته .
مرد با تعجب از فرشته پرسيد : شما اينجا چه مي كنيد وچرا بيكاريد؟
فرشته جواب داد : اينجا بخش تصديق جواب است . مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده بايد جواب بفرستند ولي عده ي بسيار كمي جواب مي دهند .
مرد از فرشته پرسيد :مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسيار ساده فقط كافيست بگويند:خدايا شكر
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود . زندگی را تماشا می کرد . رفتن و ردپای آن را و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون ، به در و دیوار دل می بندند . جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند ، ستون ها فرو می ریزند ، درها می شکنند و دیوار ها خراب می شوند . او بارها و بارها تاج های شکسته ، غرورهای تکه پاره شده را لابه لای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود . او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدم ها ، با این آواز کمی بلرزد .
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند . غمگین شان می کنی . دوستت ندارند . می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری .
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد . آن وقت خدا به جغد گفت : آوازخوان کنگره های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است .
جغد گفت : خدیا ! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند .
خدا گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند . دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ . تو مرغ تماشا و اندیشه ی و آن که می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست . اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ .
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد ، می داند آواز او پیغام خداست .
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند . غمگین شان می کنی . دوستت ندارند . می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری .
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد . آن وقت خدا به جغد گفت : آوازخوان کنگره های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است .
جغد گفت : خدیا ! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند .
خدا گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند . دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ . تو مرغ تماشا و اندیشه ی و آن که می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست . اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ .
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد ، می داند آواز او پیغام خداست .
سلام پست های جدیدی گذاشتم چرا نمی آیییییییییییی